Monday, October 30, 2006
دوشنبه 8 / آبان / 1385
پرواز نمی دانستم ، پرم دادی ، آسمان برایم کوچک بود ، به قفس دلت باز گشتم
Comments:
<< Home
ميدوني؟ ديروز داشتم با يکي حرف ميزدم (فيالواقع ميچتيدم!!! )بهم گفتش که:
بعضي از ويزيتورات ميان نظرات ِ بيربط و مسخره و بيمحتوا ميدن، که ارزش ِ کار ِ پستهاي خوبت (از نظر ِ اون خوب بوده لابد!!!) رو از بين ميبره!
گفتم الان منم هرچي اينجا بنويسم، همون ميشه !
اين پست اينقدر قشنگ ِ که هيچي نگم بهتره!
بعضي از ويزيتورات ميان نظرات ِ بيربط و مسخره و بيمحتوا ميدن، که ارزش ِ کار ِ پستهاي خوبت (از نظر ِ اون خوب بوده لابد!!!) رو از بين ميبره!
گفتم الان منم هرچي اينجا بنويسم، همون ميشه !
اين پست اينقدر قشنگ ِ که هيچي نگم بهتره!
یه جوری روحمو قلقلک داد. اره من خنگ خدا چرا تو رو لینک نکردم الان میکنم. راستی بازم به روز کرزدی خبرم کن...
قربان، شما اختيار داريد. اگه من جوابِ ميل ات رو ندادم، به مرگِ اين بچه مخفي بذار به حسابِ شلوغيِ سرم و کارِ زياد... قول داده م رفيق، مگه مي شه يادم بره؟
والله موضوعِ تاکسي و اتوبوس هم بحثِ جيگر نيست، بيشتر به جيب مربوطه!
والله موضوعِ تاکسي و اتوبوس هم بحثِ جيگر نيست، بيشتر به جيب مربوطه!
بعدش ببينم! فکر نمي کني يه کم جايِ عاشق و معشوق و دلدار و دلداده عوض شده باشه؟ يه روووؤيتي بکنم ببينم يعني چي!
اين بچه مخفيِ بيچاره حق داشته نفهمه!
اين بچه مخفيِ بيچاره حق داشته نفهمه!
سلام رفیق
همون که پرواز یاد میده اختیار میکنه که دوباره برگردونت تو قفس
خب ما هم اصلا پرنده ایم به عشق او
همون که پر داد
پرواز داد
و از همه مهمتر حس پرنده بودن داد.
همون که پرواز یاد میده اختیار میکنه که دوباره برگردونت تو قفس
خب ما هم اصلا پرنده ایم به عشق او
همون که پر داد
پرواز داد
و از همه مهمتر حس پرنده بودن داد.
سلام حاجي. به جانِ خودم آماده ش کرده م. وقت نشد بفرستم. قول بدم که تا فردا تويِ ميل باکس ات هست؟ قولِ شرف...
ميبينم که هنوز تاريخات به خارجکيه!=))
تو روي اين عليرضا حساب کردي؟:)) چه کار ِ عبثي! عليرضا به تو قول داده؟=)) چه امر ِ مسخرهاي! اين بشر به کدوم قولش وفا کرده که اين دوميش باشه:))
يادمه دقيقا دو سال و هفت ماه و اندي روز پيش هم به من قول داده بود برام دوس دختر پيدا کنه، اما هنوز نکرده=))=))
اينا هيچکدومش زيرآبي نيستا! همش واقعيه! خود ِ (Y(*YT)(KIH*%^%^((شو کفن کنن راس ميگم:)):)):))
تو روي اين عليرضا حساب کردي؟:)) چه کار ِ عبثي! عليرضا به تو قول داده؟=)) چه امر ِ مسخرهاي! اين بشر به کدوم قولش وفا کرده که اين دوميش باشه:))
يادمه دقيقا دو سال و هفت ماه و اندي روز پيش هم به من قول داده بود برام دوس دختر پيدا کنه، اما هنوز نکرده=))=))
اينا هيچکدومش زيرآبي نيستا! همش واقعيه! خود ِ (Y(*YT)(KIH*%^%^((شو کفن کنن راس ميگم:)):)):))
محمد صالح علا عزیز دل من است. یار جانی من است . رفیق شفیق نادیده من است. محمد صالح علا عجیب تر از ان است که کتاب چاپ کند او یک کتاب با برگه های سفید چاپ کرده با عنوان آنچه مردان درباره زنان میدانند. محمد صالح علا این استاد فرزانه پدیده ایست ناشناخته
سلام حاجي! خدايي ش به خاطرِ حرفايِ اون بچه مخفيِ بي ناموسِ از وجدان بي خبرِ فلان فلان شده ي قرمطي نيست که ... (بقيه شو برات ميل زدم!)
عبدالسلام بود. کتابش رو چرا نمیخونی؟
پسر من موندم تو چه سادهای که این چیزا رو زودتر ندیدی.
اون شعره هم با تلخیص بود، بعضیا بیوفاییشون به آشناییشون میچربه.
پسر من موندم تو چه سادهای که این چیزا رو زودتر ندیدی.
اون شعره هم با تلخیص بود، بعضیا بیوفاییشون به آشناییشون میچربه.
آقا این کامنت بالایی رو اشتباهی کپی پیست کردم! مال شما این یکیه:
داداش اون یه نمونه از بیتوجهیهای نویسنده و کارگردان به یه سری بدیهیاته. آقای آرمستوری قراره یه سوتی ِ گندهشونو بنویسه.
اون صحنهی ماشین افتادنه، آی باحال بودا! یعنی از پل هم که افتاد پایین، من بد تکون خوردم!
شرمنده!!! به این بچه مخفی اینام نگو میان آبرومو میبرن!!!
داداش اون یه نمونه از بیتوجهیهای نویسنده و کارگردان به یه سری بدیهیاته. آقای آرمستوری قراره یه سوتی ِ گندهشونو بنویسه.
اون صحنهی ماشین افتادنه، آی باحال بودا! یعنی از پل هم که افتاد پایین، من بد تکون خوردم!
شرمنده!!! به این بچه مخفی اینام نگو میان آبرومو میبرن!!!
اينجا خيلي رومانتيکه! :)
چي بگم من. شايد دوست بچه مخفي که داشته باهاش مي چتيده راست گفته باشه. :دي
فعلاً!
چي بگم من. شايد دوست بچه مخفي که داشته باهاش مي چتيده راست گفته باشه. :دي
فعلاً!
آقا، من تا کِي بيام اينجا همين سيستم ِ اجنبي ِ ميلادي رو تحمل کنم هان؟ بسه آقا، بسه، زودتر تاريخ رو شمسي کن ديگه
دهه
.
.
.
:D:))
Post a Comment
دهه
.
.
.
:D:))
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home
Subscribe to Posts [Atom]