Tuesday, December 26, 2006

 
سه شنبه 5 / دی / 1385
پنج تا چیز از خودم می نویسم بعد پنج نفر دیگه رو دعوت می کنم ؟ همین ؟ این بازی شب یلداست ؟

پس می نویسم
چون بنده از طرف آقا بهمن وهدیه خانم به این بازی دعوت شدم
یه جوری من رو یاد فیلم ویولن قرمز می اندازه این بازی
البته نوشتن من هیچ ربطی به تهدید های این و اون نداره ها ، کلاً ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم

القصه
یک- دانشجوی سال دوم مدیریتم ، یک سال هم پشت کنکور موندم تا بتونم وارد این رشته بشم ، تو دانشگاه با همه خوبم ، تو اولین سلام کردن با همه دوست می شم ، خلاصه کلی حال می کنیم تو این دانشگاه ، چند تا رفیق با معرفت هم تو دا نشگاه پیدا کردم که خدا زیادشون کنه ، با کلی ذوق و شوق وارد دانشگاه شدم ولی همچین خورد تو ذوقم که هنوز اثراتش مونده رو ذهنم ، خر خوانی بودیم ترم اول ، تماشایی

دو- عاشق ادبیاتم یعنی اگه رشته ی ادبیات آینده داشت من حتماً اون رو انتخاب می کردم ، تو کتاب ومجله غرق شدم، شهید خواندم ، تشنه ی نوشتن
چهارده تا کتاب از زنده یاد حسین پناهی دارم که فقط - بی بی یونش- رو سه بارخوندم ، جفت کاستش رو هم از حفظم
شش تا کتاب از مصطفی مستور دارم که - روی ماه خداوند راببوس- رو دو بار خوندم
از خدابیامرز عمران صلاحی هم پنج، شش تا کتاب دارم که عاشق شخصیت مگس تو کتاب - موسیقی عطر گل سرخ - هستم
کشته مرده ی قیصر امین پورم شاعری به بزرگی اون نداریم ، فکر کنم داشته باشم هفت تا کتاب ازش ، خلاصه برا پیدا کردن کتاب آیینه ها ناگهان امین پور اومدم تهران وتمام کتاب فروشی های میدان انقلاب رو زیرو رو کردم تابالاخره پیداش کردم. چقدر هم از دوستی که همراه هم بود بد و بیراه شنیدم ، می گفت : از کجا بلند شدی اومدی کجا بیکاریا
نمایشنامه هم فقط بهرام بیضایی هفت تا کتاب ازش دار - مجلس ضربت زدن - رو دو بار خوندم - قصه های میر کفن پوش - روکه می خوندم یاد حسین محجوب می افتادم
ضمیمه ی- کلیک - روزنامه ی جام جم رو از شماره ی اولش تا به امروز نگه داشتم ، همین طور ضمیمه ی - نسل سوم - رو که فکرکنم کامل باشه
اما خوندی مورد علاقه ی من که اگه یک ماه نخونمش حتماً می میرم - گل آقا - حالا هرچیش که می خواد باشه هفته نامه ، ماهنامه ، فصلنامه ، سالنامه ، تمام ماه نامش رو تو کمدم دارم ، اصلا ً با گل آقا بود که با ادبیات آشنا شدم
گاه گداری هم شعر می گم ، بد جوری معتاد جملات کوتاهم که تو چند تا کلمه ، کلی حرف بزنه
یه نکته ی جالب هم اینکه با هر شاعر یا نویسنده ای که آشنا می شدم وکتاباش رو می خوندم چند ماه بعد فوت می کرد مثل حسین پناهی ، عمران صلاحی ، آقاسی ، سید حسن حسینی که این آخری من تازه داشتم طر ح هاش رو می خوندم

سه - فوق العاده تنبلم

چهار- دو سه سالی هست که تار و سه تار میزنم ، البته دوره راهنمایی بود که با موسیقی و ساز تنبور و سید خلیل عالی نژاد آشنا شدم ، پیش هرکی هم که ساز زدم مخصوصاً سه تار بهم گفته که خوب می زنی ، راست و دروغش پای خودشون ، سه تارم رو خریدم صدوبیست هزارتومن ، تارم رو دویست وپنجاه ، برا خرید تار وام گرفتم
گوشم با شجریان قرار داد بسته ، شاید شنیده باشم سی بار کاست- جام تهی- رو ، قطعه ی فریاد تو کاست - فریاد - رو بزرگترین اثر شجریان می دونم
علیزاده رو هم به خاطر نو آوری هاش خیلی دوست دارم ، به نظرم کاست- نی نوا- بزرگترین اثر موسیقی ایران هست
از دانشگاه دعوتم کردن که برا ورودی های جدید سه تار بزنم که به خاطر بعضی مسائل نشد
مربی های موسیقی تو شیراز با قطره چکان آموزش نوازندگی میدن ، لو دادم که شیرازیم
حدود پنجاه تا آلبوم مویسقی دارم، همشون اوریجینال وسنتی
از تلوزیون هم فقط چند تا سریال و برنا مه هاش رو می بینم مثل آوای ایرانی ، در عوضش رادیو رو حرفه ای گوش می دم برنامه روی خط جوانی رو ضبط می کردم ، ماهواره هم نداریم
عشق فیلمم ، به لطف یکی از دوستام که دامادشون تو صدا و سیما کار می کنه تمام فیلمهای جشنواره ی فجر پارسال رو دیدم وقتی رفتیم چهارشنبه سوری رو ببینیم حتی توی پله های سالن سینما هم تماشاچی نشونده بودن ، من هم با کلی کبکبه و دبدبه رفتم نشستم رو صندلی و فیلم دیدم ، فیلم تصادف رو خیلی دوست دارم ، همشهری کین رودو بار دیدم ، گاهی به آسمان نگاه کن رو تو یه فستیوال بود فکر کنم پارسال دیدم ، نیکلاس کیج هم فقط ارباب جنگ

پنج- تا حال با هیچ موجودی از جنس مونث رابطه نداشتم ، خلاصه کلی بچه مثبتیم ، الان یک یا دوساله که می خوام صبح ها بلند شم و بدوم ولی گفتم که تنبلم ، نشده ، چون لوزه دارم با اولین سرما خوردگی گلوم چرکی می شه و باید چند تای آمپول بزنم ، بیشتر موزه های شیراز رو دیدم ، تاحالا سه بار رفتم و خانه ی زینت الملک رو دیدم ، دوست دارم کسی کاری به کارم نداشته باشه و از صبح تا شب بشینم آیینه کاری مسجد نصیرالملک رو ببینم ، بلیطش قبلاً صد تومن بود

این تمام چیزی نبود که من می خواستم از خودم بگم ، مونده بودم از دلتنگی هام بگم یا دلخوشی هام

کاش اینها هم تو این بازی شرکت می کردن و می نوشتن از


یه برگ از بهار
http://www.yebarg.blogfa.com/

جودی ابوت
http://www.judiabotte.blogfa.com/

دستپاجه
http://www.dastpacheh.blogfa.com/

یه پسر معمولی
http://pesaremamooli.persianblog.com/

چند قدم نزدیکتر به خدا
www.mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/



Comments:
داداش جان بهتر نیست یه دور وبلاگم رو باز می کردی می دیدی هم پست جدید داشتم هم توی اون یکی وبلاگم بازی رو ادامه دادم ؟
تازه توی وبلاگ اصلی ازت تشکر هم کردم
:)

ای بابا!
 
عزيزم سلام.محسن هستم. مثل اينكه من اولين نفري هستم كه برات كامنت ميذارم من از بازي شب يلداي شما خبر نداشتم و ندارم ولي به هر حال قرار نبود ما رو لوي بدي.
 
هاه! کليک و نسل ِ سوم رو پايه‌م، هر چند نسل سوم رو از وقتي که سه‌شنبه‌ها منتشر ميشه ديگه دنبال نکردم! لوس شد يه جورايي!
راستي، بيام شيراز ببينمت;)
 
baba mosbat... baba deghat
 
ba ejazeye baro bax... baaalllee :D :">
 
شیرازی جماعت ادیب میشه دیگه ! مرسی از دعوتت
 
واااااااااااااااای فدای تو بشم من...مرسی...به خدا یه هفته اس تو قرنطینه بودم اینترنت نداشتم...والا ما که ارادت داریم خدمت شما....(آخ جون منم بازی!)
 
ما حداقلش دو تا اشتراک داریم.
یکی اینکه هر دو لوزه داریم و از بچه گی داریم جیره آمپولمان قطع نمیشه و دیگه اینکه هر دو عاشق کوتاه و عاشقانه هاییم.
 
یکشنبه 19 / آذر / 1385
تو را که نمی دانم
ولی خودم
خودم را هم نمی دانم

هوووووووووووووووووووووووم
 
من اون پستو نوشتما
 
5anjO dost daram :D
bargashtam ;)):D
 
... در شُش هایِ من ، هوایِ توست ...
 
nisT? kojaE?
 
چه جالب ... منم همیشه نسل سوم و کلیک و میخونم تازه یکی از داستان هامم تو نسل شوم چاپ شده !!! همین چند وقت پیش!
 
یه چیز که بیشتر از همه راست گفتی سومین مورد بود
من که دیگه تورو میشناسم
 
سلام
:)
چه روز خوبی که تونستم این همه حرف قشنگ بخونم :)
شما رو از تو باگ یاسمن خانم پیدا کردم.
خوشحال میشم که شما هم به بالگ من سر بزنید و نظر بدین
ّباران
 
من سایت بلاگم رو گذاشتم ولی اینجا ثبت نشد و دلیلش رو نمیدونم
http://360.yahoo.com/my_profile-WRvsrngjdKnNTA9bnm2.zdnkYC9iNs0-;_ylt=AgLK6KX2BroE73LyVZ6bFuiqAOJ3?cq=1
 
بچه رفتی تو کما؟...بیا بیرون عمو یادگار!
 
حاجي نکنه تو هم کيبرد و موس رو آويختي؟
 
يه آي‌دي بده که ديگه با آستانه پشت ِ سرم حرف نزني!! با خودم روبرو حرف بزني:D
 
چقدر سنتی و جالبی بشر:) آپدیت نمی کنی چرا؟
 
مترسك رو دوست ندارم زيراپرنده ها رو مي ترسونه ولي دوسش دارم چون تنهايي رو درك مي كنه
 
حاج آقا
عنایت می فرمایید شب یلدای سال دیگه آپ کنید ؟
چشمون آب نمی خوره زودتر آپ کنی داداش جان کجایی؟
 
کوشی شما پی؟
 
Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]





<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]