Monday, April 23, 2007

 
دوشنبه 3 / اردیبهشت / 1386

خداحافظ

جدی می گم

خداحافظ

واقعاً

خداحافظ

راستش دارم کوچ می کنم از اسپات به بلاگفا
یه وبلاگ جدید ساختم

آدرسش هم اینه

www.kaho.blogfa.com

اما اسمش

اسمش

اسسسسسسسسسسسسسسسسسسمششششششششششششششششش


کاهوسکنجبین

چی

کاهوسکنجبین

چی

آفرین

کاهو سکنجبین

آدرسش

www.kaho.blogfa.com

اسمش

کاهوسکنجبین

آدرسش

www.kaho.blogfa.com

اسمش

کاهوسکنجبین

آدرسش

www.kaho.blogfa.com

اسمش

کاهوسکنجبین

آدرسش

چی

آدرسش

www.kaho.blogfa.com

امااسمش

چی بود؟

کاهوسکنجبین

آدرسش چی بود؟

www.kaho.blogfa.com

Sunday, March 04, 2007

 
دوشنبه 14 / اسفند / 1385
به شهر که می رسم شهروند می شوم و به روستا روستایی
تو بگو اهل کدام اقلیمی

Monday, February 26, 2007

 

سه شنبه 8 / اسفند / 1385

ای کاش من هزار سال پیش
پا به این دنیا گذاشته بودم
من فقط هزار سال از این دنیا
عقب یا جلو افتاده ام
فقط هزار سال
و فکر نمی کنم این واژه ها چیزی شبیه به شعر شده باشد
این حرف ها اوج احساس من است

Thursday, February 15, 2007

 
جمعه 27 / بهمن / 1385
دوست داشتم
تنهای تنها
تماشاگر بانوای باشم
سیاه پوش
بانوای
که وقتی
لبخند میزند
تضاد رنگ دندان و لباسش
محیط را زیبا کند

Sunday, February 04, 2007

 
دوشنبه 16 / بهمن / 1385
بازش کردیم وبه حرمتش نشستیم ، تو آن بالا و من این پایئن ، و من ، تنها من ، شروع کردم با حرص و ولع تمام سهم تو را از سفره ی دلمان خوردن

Tuesday, December 26, 2006

 
سه شنبه 5 / دی / 1385
پنج تا چیز از خودم می نویسم بعد پنج نفر دیگه رو دعوت می کنم ؟ همین ؟ این بازی شب یلداست ؟

پس می نویسم
چون بنده از طرف آقا بهمن وهدیه خانم به این بازی دعوت شدم
یه جوری من رو یاد فیلم ویولن قرمز می اندازه این بازی
البته نوشتن من هیچ ربطی به تهدید های این و اون نداره ها ، کلاً ما بیدی نیستیم که با این بادها بلرزیم

القصه
یک- دانشجوی سال دوم مدیریتم ، یک سال هم پشت کنکور موندم تا بتونم وارد این رشته بشم ، تو دانشگاه با همه خوبم ، تو اولین سلام کردن با همه دوست می شم ، خلاصه کلی حال می کنیم تو این دانشگاه ، چند تا رفیق با معرفت هم تو دا نشگاه پیدا کردم که خدا زیادشون کنه ، با کلی ذوق و شوق وارد دانشگاه شدم ولی همچین خورد تو ذوقم که هنوز اثراتش مونده رو ذهنم ، خر خوانی بودیم ترم اول ، تماشایی

دو- عاشق ادبیاتم یعنی اگه رشته ی ادبیات آینده داشت من حتماً اون رو انتخاب می کردم ، تو کتاب ومجله غرق شدم، شهید خواندم ، تشنه ی نوشتن
چهارده تا کتاب از زنده یاد حسین پناهی دارم که فقط - بی بی یونش- رو سه بارخوندم ، جفت کاستش رو هم از حفظم
شش تا کتاب از مصطفی مستور دارم که - روی ماه خداوند راببوس- رو دو بار خوندم
از خدابیامرز عمران صلاحی هم پنج، شش تا کتاب دارم که عاشق شخصیت مگس تو کتاب - موسیقی عطر گل سرخ - هستم
کشته مرده ی قیصر امین پورم شاعری به بزرگی اون نداریم ، فکر کنم داشته باشم هفت تا کتاب ازش ، خلاصه برا پیدا کردن کتاب آیینه ها ناگهان امین پور اومدم تهران وتمام کتاب فروشی های میدان انقلاب رو زیرو رو کردم تابالاخره پیداش کردم. چقدر هم از دوستی که همراه هم بود بد و بیراه شنیدم ، می گفت : از کجا بلند شدی اومدی کجا بیکاریا
نمایشنامه هم فقط بهرام بیضایی هفت تا کتاب ازش دار - مجلس ضربت زدن - رو دو بار خوندم - قصه های میر کفن پوش - روکه می خوندم یاد حسین محجوب می افتادم
ضمیمه ی- کلیک - روزنامه ی جام جم رو از شماره ی اولش تا به امروز نگه داشتم ، همین طور ضمیمه ی - نسل سوم - رو که فکرکنم کامل باشه
اما خوندی مورد علاقه ی من که اگه یک ماه نخونمش حتماً می میرم - گل آقا - حالا هرچیش که می خواد باشه هفته نامه ، ماهنامه ، فصلنامه ، سالنامه ، تمام ماه نامش رو تو کمدم دارم ، اصلا ً با گل آقا بود که با ادبیات آشنا شدم
گاه گداری هم شعر می گم ، بد جوری معتاد جملات کوتاهم که تو چند تا کلمه ، کلی حرف بزنه
یه نکته ی جالب هم اینکه با هر شاعر یا نویسنده ای که آشنا می شدم وکتاباش رو می خوندم چند ماه بعد فوت می کرد مثل حسین پناهی ، عمران صلاحی ، آقاسی ، سید حسن حسینی که این آخری من تازه داشتم طر ح هاش رو می خوندم

سه - فوق العاده تنبلم

چهار- دو سه سالی هست که تار و سه تار میزنم ، البته دوره راهنمایی بود که با موسیقی و ساز تنبور و سید خلیل عالی نژاد آشنا شدم ، پیش هرکی هم که ساز زدم مخصوصاً سه تار بهم گفته که خوب می زنی ، راست و دروغش پای خودشون ، سه تارم رو خریدم صدوبیست هزارتومن ، تارم رو دویست وپنجاه ، برا خرید تار وام گرفتم
گوشم با شجریان قرار داد بسته ، شاید شنیده باشم سی بار کاست- جام تهی- رو ، قطعه ی فریاد تو کاست - فریاد - رو بزرگترین اثر شجریان می دونم
علیزاده رو هم به خاطر نو آوری هاش خیلی دوست دارم ، به نظرم کاست- نی نوا- بزرگترین اثر موسیقی ایران هست
از دانشگاه دعوتم کردن که برا ورودی های جدید سه تار بزنم که به خاطر بعضی مسائل نشد
مربی های موسیقی تو شیراز با قطره چکان آموزش نوازندگی میدن ، لو دادم که شیرازیم
حدود پنجاه تا آلبوم مویسقی دارم، همشون اوریجینال وسنتی
از تلوزیون هم فقط چند تا سریال و برنا مه هاش رو می بینم مثل آوای ایرانی ، در عوضش رادیو رو حرفه ای گوش می دم برنامه روی خط جوانی رو ضبط می کردم ، ماهواره هم نداریم
عشق فیلمم ، به لطف یکی از دوستام که دامادشون تو صدا و سیما کار می کنه تمام فیلمهای جشنواره ی فجر پارسال رو دیدم وقتی رفتیم چهارشنبه سوری رو ببینیم حتی توی پله های سالن سینما هم تماشاچی نشونده بودن ، من هم با کلی کبکبه و دبدبه رفتم نشستم رو صندلی و فیلم دیدم ، فیلم تصادف رو خیلی دوست دارم ، همشهری کین رودو بار دیدم ، گاهی به آسمان نگاه کن رو تو یه فستیوال بود فکر کنم پارسال دیدم ، نیکلاس کیج هم فقط ارباب جنگ

پنج- تا حال با هیچ موجودی از جنس مونث رابطه نداشتم ، خلاصه کلی بچه مثبتیم ، الان یک یا دوساله که می خوام صبح ها بلند شم و بدوم ولی گفتم که تنبلم ، نشده ، چون لوزه دارم با اولین سرما خوردگی گلوم چرکی می شه و باید چند تای آمپول بزنم ، بیشتر موزه های شیراز رو دیدم ، تاحالا سه بار رفتم و خانه ی زینت الملک رو دیدم ، دوست دارم کسی کاری به کارم نداشته باشه و از صبح تا شب بشینم آیینه کاری مسجد نصیرالملک رو ببینم ، بلیطش قبلاً صد تومن بود

این تمام چیزی نبود که من می خواستم از خودم بگم ، مونده بودم از دلتنگی هام بگم یا دلخوشی هام

کاش اینها هم تو این بازی شرکت می کردن و می نوشتن از


یه برگ از بهار
http://www.yebarg.blogfa.com/

جودی ابوت
http://www.judiabotte.blogfa.com/

دستپاجه
http://www.dastpacheh.blogfa.com/

یه پسر معمولی
http://pesaremamooli.persianblog.com/

چند قدم نزدیکتر به خدا
www.mehrabooni-sedaghat.blogfa.com/



Saturday, December 09, 2006

 
یکشنبه 19 / آذر / 1385
تو را که نمی دانم
ولی خودم
خودم را هم نمی دانم

Saturday, November 18, 2006

 
شنبه 27 / آبان / 1385
هبوط کردی بر دلم

آرزو کردم گروه خونمان به هم بخورد ، ولی تو خون گرم بودی و من خونسرد

ابروهایت را که در هم می کشی ، کمانت مسلح می شود

Monday, October 30, 2006

 
دوشنبه 8 / آبان / 1385
پرواز نمی دانستم ، پرم دادی ، آسمان برایم کوچک بود ، به قفس دلت باز گشتم

Monday, October 23, 2006

 
دوشنبه 1 / آبان / 1385
نقش بسته ای بر د لم ، ابدی و د ید نی ، مثل طرح آهوای بر د یواره ی غار

Wednesday, October 11, 2006

 
چهارشنبه 19 / مهر /1385
دست هایم را به سویت دراز می کنم تا آغوشت معنا کند نیاز را

Monday, October 02, 2006

 
دوشنبه 10 / مهر / 1385

من که باشم خورشید هم تاب نگاه تو را ندارد

سکوت عطر حضور تو بود

دور افکارت حصار بکش وسوسه ام می کند

به زیارت ضریح تنت آمدم

رویاهایم افسار گسیخته اند فکرم به آنها قد نمی دهد مانده است مات ومبهوت

Monday, September 25, 2006

 
دوشنبه 3 / مهر / 1385
بداهه نویسی
انگار دلت سخت تنگ شده باشد برای کسی انگار دلت بخواهد خانه ای داشته باشی در آب انگار بخواهی خالص باشی پاک پاک ولی همه چیز برگردد .انگاردست هایت را از شب تا صبح بشویی سیاهی شب سفید شود ولی دستهای تونه انگار جهان به این فراخی برایت تنگ شده باشد انگار بغض خفه ات کند انگار عذاب وجدان شده باشد نامادریت انگار کلمه ها و واژه ها مثل مار و عقرب یا مثل فحش در دعوای ناموسی از دهانت بریزد بیرون انگارخدا را گم کرده باشی درمیان خانه اش انگار دلت برای معصومیت خودت بسوزد انگار کسی حسابت نکند انگار هی زار بزنی و زار بزنی هی قول بدهی و هی بزنی زیرش انگار سردت شده باشد پناه بگری در گرمای سیگارت انگارعرق کرده باشی وچشمانت از فرط عرق تصاویر مبهمی ببیند انگار هیچ چیز ارضایت نکند نه کتاب نه ساز نه شعر نه حرف و جمله های قشنگ نه رفیق نه روایت نه عکس های گذشته و نه این زندگی انگاربه شک افتاده باشی انگار غرق شده باشی درهندسه کامپیوتر خط و خط و خط تشویش نگرانی مجله اصول ترس مبانی در کنج اتاق خودت

Thursday, August 24, 2006

 
جمعه 3 / شهریور / 1385
من دوباره باز با کوله باری از واژه های نارسا و یک بغل سکوت به ضیافت تو آمدم در انتهای یاد

Sunday, July 16, 2006

 
یکشنبه 25 / تیر / 1385
گم شده ام، دور افتاده ام از یادت

Wednesday, July 12, 2006

 
چهارشنبه 21 / تیر / 1385
آخ که اگه بدونی چه انتظار شیرینیه منتظر بودن واسه دیدن خواب

Sunday, July 09, 2006

 
یکشنبه 18 / تیر / 1385
با نوی من بریده ام واسطه شو بین من و این واژه های نارسا

Wednesday, July 05, 2006

 
پنج شنبه 15 / تیر /1385
امروز خودش را دفن می کند، وضو گرفته است به قصد خودکشی انگار

Sunday, July 02, 2006

 
یکشنبه 11 / تیر / 1385
نور را نشانش دادم بی خبر از آنکه او خودش خورشید است

Thursday, June 29, 2006

 
پنج شنبه 8 / تیر / 1385
مستعمره ات شدم کاش انقلاب می کردم

Tuesday, June 27, 2006

 
سه شنبه 6/ تیر / 1385
عزیز من چرا دگر به دست های من نظر نمی کنی دست های که به امید تو روبه آسمان بلند می شوند دست های که گاه گناه می کنند

Sunday, June 25, 2006

 
یکشنبه 4 / تیر / 1385
قویتر از تخیل منی در خیالم نمی بینمت

Monday, June 19, 2006

 
دوشنبه 29 / خرداد / 1385
شیطان درونم را سنگ زدم تزکیه ی نفس هم بر او کارساز نبود چه رسد به قلوه سنگ

Friday, June 16, 2006

 
شنبه 27 / خرداد / 1385
اینقدر دور و برم شلوغه اینقدر شلختم اینقدر کارهام از رو بی خردیه که شده مثل بازی فوتبال بزن زیرش

Saturday, June 03, 2006

 
یکشنبه 14 / خرداد / 1385
آهک سیمان گچ ماسه صفرشش پودرسنگ گل ماسه شسته آجرسیمان سفید ملات بتون و....زلزله

Monday, May 29, 2006

 
دوشنبه 8 / خرداد /1385
از دست کارهای بیخود خودم دلم گرفته است

Tuesday, May 23, 2006

 
سه شنبه 2/ خرداد/1385
دستم را بگیر تا آرامشی خدا گونه وجودم را بگیرد

Saturday, May 13, 2006

 
یکشنبه24/ اردیبهشت /1385
باهمیم ولی بی همیم

Saturday, April 22, 2006

 
یکشنبه3/ اردیبهشت /1385
بی توسازم شکست مرگ زمان رسید نقطه چین شدم

Sunday, April 16, 2006

 
دوشنبه28/ فروردین /1385
بادعا وصلوات وآب وآیینه وقران راهیت کردم تابدانی چشم دوخته ام به راه تاکه باز آیی

Sunday, April 09, 2006

 
یکشنبه 20 / فروردین /1385
خیالم شکفت آنگه که یادم در یاد تو بود

Tuesday, March 28, 2006

 
سه شنبه8/فروردین/1385
با یه بچه ی نق نقو یه خواهربرادرعصبی دعواکن یه پیرمردنصیحت کن و یه زن حوصله داردست وپاسنگین این قدرحال میده بری مسافرت که نگو

Monday, March 20, 2006

 
دوشنبه29/ اسفند /1384
کی می دونه کی بودکه پینوکیو رو آدم کرد شاید بتونه من هم آدم کنه

Monday, March 13, 2006

 
سه شنبه23/اسفند/1384
مترسک دلم گرفته کاش باهات درد دل می کردم کاش یه کم دل داریم می دادی کاش از....کاش از....کاش از خدا می گفتی

Sunday, March 12, 2006

 
دوشنبه22/اسفند/1384
هنگامی توانستم بگویم من که گفتم تو

Saturday, March 11, 2006

 
یکشنبه21/اسفند/1384
نه این طوری نمی شود باید دوپینگ کنم هرچه می دوم به زمان نمی رسم

 
شنبه 20/اسفند/1384
عموزنجیرباف کی زنجیرمن رو پاره می کنی

Monday, March 06, 2006

 
دوشنبه15/اسفند/1384
این روزهامثل یک مرده شده ام کاش برجنازه ام نمازبخوانید

Friday, March 03, 2006

 
شنبه13/اسفند/1384
می دونم خیلی خوشحالی اشکاتو پاک کن

Monday, February 27, 2006

 
دوشنبه8/اسفند/1384
همیشه یک قل را بدبازی می کردم ولی عاشق دوقل بودم می دونی چرا
آخه منَ دوست داشتم سنگ ها هم دو به دو باهم جفت بشن

Friday, February 24, 2006

 
شنبه 6/ اسفند /1384
به تونگفته بودم به علایم راهنمایی ورانندگی احترام بگزاری
پس چراهرچه عبورممنوع و خیابان یک طرفه بود را رد کردی وبه یادم آمدی

Tuesday, February 21, 2006

 
چهار شنبه3/ اسفند /1384
ببین عرفاگروهی خاصی ازآدماهستن که جایگاه ویژه درعرفان دارند
عزیزم حالابااین توضیحاتی که دادم بایدفهمیده باشی عارف کیه وعرفان چیه

Monday, February 20, 2006

 
سه شنبه2/اسفند/1384
نه دیگه نمی تونم توچشات نگاه کنم،خجالت می کشم
آخه چرامگه اتفاقی افتاده
آره ببین،چه جوری بگم،این من بودم که درخونتون رومی زدم وفرارمی کردم

Sunday, February 19, 2006

 
دوشنبه1/ اسفند /1384
مادام،پرنسس،دوشیزه،مادمازل،می گوییم ضعیفه چه احترام سنگینی

 
یکشنبه30/ بهمن /1384
مادربزرگم همیشه برایم دعامی کند که
خدابه توعقل خر و زور مورچه بدهد

Thursday, February 16, 2006

 
جمعه28/ بهمن /1384
جمعه هاجوردیگری می شوم،جمعه هاپاک می شوم،جمعه هاخالص می شوم، جمعه هاغسل می گیرم.جمعه هامی گریم، آخرمترسک مگرنمی دانی جمعه هامنتظرم، منتظرکسی که پدروپدرانم منتظرش بودند.می فهمی جمعه ها منتظرم....... منتظرکسی که مادرم برایش اشک می ریزد. مترسک نکندمن هم به عاقبت پدرانم دچارشوم، من که دچاراوهستم چه کنم.... نکند نبینمش، نکند.......مترسک گریه امان مراگرفته، توچرااشک می ریزی راستی تو نگاهت رابه کجادوخته ای نکندتوهم.......توهم منتظری......ولی من خوب می فهمم منتظریعنی چه......


 
پنجشنبه27/بهمن/1384
وقتی برگ می زنم تک تک صفحات زندگیم فقط سیاهی می بینم وشرمندگی وقتی نگاه می کنم می بینم هیچ کس روندارم که یه دقیقه به حرفم گوش بده وقتی فکر می کنم کی بودم چه کار کردم وکجارومی خوام بگیرم تازه یادم میادکه ای دادبیداد توزندگی من خیلی چیزهافراموش شده یکی ازاون چیزهاهم که فراموش شده خداست که
الله رفیق وغیرهولارفیق

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Subscribe to Posts [Atom]